به خیال من درسهای حیات حسین بن علی ؛ بسا بیشتر است از درس های شهادت اش !
کما اینکه پس از شهادت ایشان ، اینقدر خرافه بستند به کربلا و وقایع اش ، به انسان ها و اقوال شان که دیگر سالهاست تشخیص سره از ناسره دشوار شده است .
به خیالم خیلی هم ربطی به حاکمان و سیاست هم ندارد ، بلکه اساسا ؛ این قدر ماجرای کربلا استعداد بافندگی افراد را تقویت می کند ؛ که هر چه دلشان بخواهد و به زبانشان بیاید را می توانند به آن نسبت دهند !
هم جنگ دارد ، هم خانواده ، هم کودک ، هم بیمار ، هم پیر ، هم تشنگی ، هم اسارت ، هم قتل و غارت !
وقوع یکی از اینها برای خلق یک اثر فوق ممتاز تراژیک و ملودرام کفایت می کند چه رسد به همه ی آنها که سال هاست در دست برخی خطبای نادان و برخی مداحان نادان تر و بیسواد ، دست به دست می شود و دائم بافته می شود . . .
یکی از عجیب ترین و آموزنده ترین رفتارهای حسین بن علی اتفاقی ست که طبق نقل های تاریخی تقریبا موثق توسط ایشان انجام می شود :
(( ایشان در میان یاران اش می ایستد و سخنانی کوتاه می فرماید و زان پس می گوید همه ی شما آزادید که بروید ! اینها با من کار دارند ! و . . . ))
من به نقل های موازی این جریان و اینکه هر کس از اصحاب در مقابل این پیشنهاد ایشان چه گفته ( که خیلی هم نمی تواند نقل های موثقی باشد ) کار ندارم .
من دقیقا به این نکته توجه می کنم که حسین بن علی حتی در شرایط اضطرار و فشار هم به یاران اش نگفت :
(( امروز جنگ علیه سپاه یزید و عمرسعد و شمر ، طبق حکم خدا ، شرعا واجب است و همه ی شما باید بمانید و تا آخرین قطره ی خون تان بجنگید تا کشته شوید )) !!
از تمامی حاکمان و خلفا و رهبران و سیاست مدارانی که خود را تابع حسین بن علی علیه السلام می دانند ، باید پرسید که :
مگر شما خودتان نمی گوئید که قیام امام حسین برای احیای دین و از بین بردن خرافات و بدعت ها و برگرداندن اسلام و ولایت و وصایت به جایگاه اصلی خود بود که مهمترین رکن دین اسلام هم هست ؟؟؟
اگر اینگونه بود و در روز عاشورا ، مهم ترین جنگ تاریخ اسلام رخ داد که خط قرمزی میان دو سوی این جبهه کشید ؛ چگونه می شود که در چنین نبرد مهمی ، حسین بن علی ، راه می گشاید ، وجوب نمی تراشد ، و براحتی می پذیرد که یاران اش ترک کنند مبارزه ای را که بدان مایل نیستند ؟؟!!
و طبق نقل ، عده ای هم واقعا از تاریکی شب استفاده می کنند و می روند !
و زان پس ؛ حسین بن علی نه سراغ شان را می گیرد و لیست رفتگان را تهیه می کند !
نه نفرین شان می کند !
نه لعن شان می کند !
نه می گوید به وظیفه شان عمل نکردند !
نه به پسرش علی بن الحسین ( که طبق اعتقاد شیعه ولی بعد از اوست ) می سپرد که پس از واقعه ی کربلا آنها را حد بزند و تعزیر کند و بکشد و جار بزند اسامی شان را در میان مردم و از حقوق عادی محرومشان کند !!!
نه اینکه بگوید حکم من حکم خداست و هرکه اطاعت نکرد طبق فرمان من مهدورالدم است !
و نه اینکه بگوید امروز مرکز زمین همینجاست در کربلا و اینجاست که معلوم می شود اهل بهشت هستی اگر بمانی و اگر بروی جهنمی ای !
و نه اینکه بی باک باشد نسبت به سن و مال و جان افراد بخاطر شعارهاش و اهداف اش !
به جون ( غلام پیر ابوذر که نای و جانی برایش نمانده ) می گوید از تو سنی گذشته ، بیا و برو !
به حبیب بن مظاهر نیز چنین می گوید !
و نیز به افرادی که مالی دارند و دارائی ای می گوید که بروید بر سر کارتان !
نه مداح استخدام می کند و نه واعظ که بروند در گوش مردم جنگ را جار بزنند و جبر را !
. . . درس می دهد !
معلمی می کند !
درسی که هیچ کدام از مدعیان تبعیت اش چنان نکردند در سالهای بعد و بعدتر و اخیر !
درس بزرگ (( اختیار ))
درس بزرگ ؛ هر که می خواهد ، و معتقد است به این راه بماند و هر که بی اعتقاد است را نه باید اجبار کرد و نه اعدام !
درس بزرگ دموکراتیک ترین روش در متن بحرانی ترین لحظات !
درس بزرگ آزادگی از تعلق به افراد !
درس بزرگ شناخت راه خود ، بی توجه به کثرت افرادی که می مانند یا می روند !
درس راه گشودن برای مخالف که برود . . .
نوشته شده توسط محمد طاهری در ۱۳۹۵/۰۷/۲۲ ساعت 6:27 موضوع درسهایی برای امروز | لینک ثابت
فردای نو ...برچسب : حسین, نویسنده : fardayenoa بازدید : 136