" خیال " حد و مرز ، مالکیت ، زمان ، ترتیب و آداب و استحقاق ندارد . توانمندی و قدرتی
نمی خواهد ! وابستگی و حزب و خانواده و دوستان متنفذ و نیرویی هم نیاز ندارد .
حد و مرز ندارد که : می توان همه چیز را تخیل کرد ، خود را در همه جا فرض کرد ، همه چیز را از آنِ خود دانست و به خیلی جاها سفر کرد .
در خیال ، مالِ کسی نیست چیزی ! همه چیز مال شماست . . .
هر زمانی می توانیم خیال کنیم که در هر زمانی کجا باشیم یا چگونه باشیم .
و خیال ، همچون عبادت و نیایش نیست که برای اش لازم باشد آداب خاصی رعایت کرد .
به قدرت و توان و امکاناتی که در عالَمِ واقع برای انجامِ کارها نیاز است ، در خیال هیچ نیازی نیست .
زندگی در خیال ، ای بسا ، لزوما" هم با حسرت همراه نباشد .
گیریم اصلا که حسرت آلود باشد ، مگر بشر در تمام عمر با " ای کاش " های اش نزیسته ؟
حالا ، دو تا ای کاش هم در میانه ی تخیل بسراید ، کسی را کاری می شود ؟
همه ی اینها را گفتم که برسم به این : ای کاش چیزهایی ، جاهایی ، کسانی ، حالاتی ، زمان هایی و امکاناتی را تخیل کنیم که می ارزد!
بنظر من ، تخیل ، " سَفَرِ بی حد ومرزِ جان " است . . .
به همه جا ، به همه چیز ، درهر وضعیتی که طالب اش باشیم . . .
هر سفری رنج دارد ، خستگی دارد ، پس :
چیزی را تخیل کنیم که می ارزد جانمان را بخاطرش مسافر کنیم .
گویی ، در خیال هم باید قدری کشید افسارِ دل و روح را . . .
نمی دانم !
فردای نو ...برچسب : نویسنده : fardayenoa بازدید : 112